سپهرسپهر، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات سپهر

عید 1391

1391/3/24 13:28
نویسنده : مادر مهروش
413 بازدید
اشتراک گذاری

٢٩ اسفند بود که بابا ابی اومد شیراز و موقع سال تحویل پیشمون بود من خیلی خوشحال

بودم که واسه سال تحویل بابا ابی پیشمون بود.روز ٢ فروردین صبح ساعت ٥:٣٠ بابا ابی

رفت عسلویه ولی ایندفعه باماشین خودمون رفت.

.ما هم صبح ٣ فروردین عازم برازجان  (شهر مامان مهین و بابا ناصین) به اتفاق باباناصین اینا

 و خانواده عمو نصیر و عمه پروین و خاله پروین و خاله قمر که خاله و عمه و عمو های من

هستن شدیم .من و سپهر تو ماشین عمو رامین و خاله مهرناز بودیم.

همون شب عروسی دختر خاله من بود بابا ابی هم چون دیده بود که می تونه بیاد از

عسلویه اومد برازجان بعد فردای عروسی دوباره برگشت عسلویه .

طفلک می خواست که من خوشحال باشم چون تقریبا تو اکثر مراسم ها من تنها هستم به

خاطر شرایط کار بابا.ما تا ٧ فروردین برازجان بودیم و کلی خوش گذشت .

 

 

تو این چند روزه مااسکانمون خونه خاله فریده بودوکلی بهشون زحمت دادیم.

یه روز هم  رفتیم بوشهر کنار دریا اقا سپهر حسابی با عمو شهاب و ارادجون بازی کرد.

موقع برگشتن اونم با هزار بدبختی و با کمک همه سپهر رو شستیم و پوشوندیم و سوار

ماشین شدیم.تواین چند روز حسابی بهش خوش گذشت و حسابی بازی کرد.دست همه

کسانی که من و یاری دادن تو این سفر واقعا درد نکنه .

 ٧ ام صبح اومدیم شیراز .بابا ابی هم ٨ ام اومد و صبح ٩ ام من و سپهر و بابا ابی راه

افتادیم به سمت همدان.

بابا علی اینا هم از تهران اومدن همدان.اونجا خونه باباحیدر محل اسکانمون بود .

یه ٣-٤ روزی هم همدان  و تهران بودیم اونجا هم حسابی بهمون خوش گذشت.

توی راه برگشت بابا ابی ما رو برد به روستای تاریخی ابیانه چون من خیلی دوست

داشتم اونجارو از نزدیک ببینم که دیدم و کلی هم ذوق کردم.

 

شب ١٢ فروردین بود که رسیدیم شیراز و فرداش هم که ١٣ به در بود و مگه میشه تو خونه موند؟

 

صبح یه کم دیر تر رفتیم باغ و اونجا هم سپهر از اول تا اخرش در گیر خاک بازی و شیطنت بود.

روی هم رفته عید پر تحرکی داشتیم خیلی هم خوش گذشت .امیدوارم که سال ٩١ سال

بسیار خوبی هم برای ما هم برای همه عزیزامون و  دوستانمون باشه .

 

ان شاالله 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)