سپهرسپهر، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات سپهر

با کلی تاخیر(خاطرات عید 92)

1392/4/25 0:24
نویسنده : مادر مهروش
1,215 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بر یگانه پسر خوبم

مادر جون الان حدود ٤ ماه از سال ٩٢ می گذره ولی من هنوز خاطرات عید رو واست ثبت نکردم

الان هم اومدم که مختصر و همراه با عکس این خاطرات رو ثبت کنم .دوست دارم مادر جون

خب بریم سر خاطره عید

روز اول سال موقع سال تحویل همه رفتن سر خاک عمو سعید ولی من و بابا به خاطر اینکه سال جدید رو

تو نخوای با گریه و ناراحتی شروع کنی نرفتیم امسال قرار نبود که سفره ٧ سین بندازیم ولی چون اولین 

سالی بود که این چیز ها رو بهتر تشخیص میدادی یکی دو ساعت قبل از سال تحویل یه سفره ٧ سین

درست کردم که البته یکی از سین هام چون کم داشتم عکس تورو گذاشتم

فردای سال تحویل همه ناهار خونه عمه پروین دعوت بودیم که بعد از ناهار من و بابا ابی و سپهر جون

راهی سفر شدیم  اونم به کجا به عسلویه چون بابا تا 8 فروردین باید سر کار می موند و فقط روز اول رو

تعطیل بودن.این هم یه گزارش تصویری از عسلویه

تو راه عسلویه

 

این هم بندر عسلویه

و نماد جنوب نفت خیز که سپهر عاشقشه

این جا هم محیط خوابگاهی بابا ایناست که واسه مسافرای نوروزی هم یه سوله قرار داده بودن

 

این هم سوله

شرکت بابا اینا واسه خانواده های پرسنل که اومده بودن دو بار در روز تور تفریحی گذاشته بودن یکی صبح

یکی عصر که اون چند تایی که من و تو هم با تور رفتیم عکسش رو واست می گذارم

بندر تاریخی سیراف

گور دخمه

این هم نمایی از بندر سیراف

اینجا هم یه مسجد بوده

این هم نمایی از دریای زیبای عسلویه

سفره 7 سین شرکت بابا اینا

اینجا هم شرکت بابا اینا و محل کار بابا

پارک عسلویه-وقتی بابا کوچک می شود

به قول عمو پیام کودک صنعتی

یه شب با دوستای بابا رفته بودیم کنار دریا یه لاک پشت دیدیم که من خیلی ازش می ترسیدم بعدا

متوجه شدم مرده اونوقت بود که مادر شجاع شد و رفت ازش عکس گرفت

و اما

این هم جنگل حرا

که واقعا جالب بود

اول که رفتیم زیر پامون خشک خشک بود بعد از حدود 10 دقیقه مد شد و اب بالا اومد و شد این

 خلاصه تا 8 فروردین عسلویه بودیم

امسال اولین عیدی بود که خودمون 3 تا تنهای تنها بودیم و واقعا به من و تو خوش گذشت طوری که

دیگه راضی نمی شدی بر گردیم

9 فروردین هم به سوی برازجان حرکت کردیم و تا 11 ام هم اونجا بودیم

اینجا هم کلی التماسش کردم که وایسا یه عکس ازت بگیرم ولی نمی ذاشتی

13 به در رفتیم باغ عمو ندیر 

این هم عکس های 13 به در

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ارشام
22 خرداد 96 17:21
واااااایییییییییییی چه پسر نازی ایشالا همیشه سلامت باشن . ب وبلاگ ارشامم یه سر بزنید و واسش نظر بزارید تا خوشحال بشه