سپهرسپهر، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات سپهر

خاطرات دوران بارداری

در تاریخ ۱/۸/۸۷ بود که فهمیدم نی نی            دارم روز عجیبی بود نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت؟خوشحال از وجود نی نی و ناراحت که چرا اول من.......؟(خدایا به بزرگیه خودت قسمت می دهم........)   روزای خوبی بود هر چند که ..... بابا ابی ماهشهر سر کار بود و من تنها بودم .دایی مهدی از همون روزای اول شروع کرد به لوس کردن من و نی نی وتا نتیجه ازمایش رو دید سریع رفت یه خرس سفید و یه استخر بادی واسه نی نی خر ید.حساسیت های بابا ناصر هم شروع شد.       ...
1 آذر 1390

توانایی های سپهر در 2 سال و 3 ماهگی

١-مداد را در دست گرفتن و رسم خطوط در دفتر نقاشی ٢-شناختن رنگ های : قرمز - آبی - سبز - سفید - سیاه - بنفش - صورتی - زرد - نارنجی و قهوه ای ٣-خوندن شعر توپولویم توپولو البته با کمک من ٤-شناختن ماشین های : سمند- پژو( همه مدلش) -پراید - آمبولانس - رنو - ماشین های     آتش نشانی  و  ماشین های سنگین ٥-بلد بودن معني ٣ کلمه انگلیسی : good bye - sitdown - hello 6- تقريبا كل فاميل رو ميشناسه با در نظر گرفتن نسبت هاشون ...
1 آذر 1390

فرهنگ لغت سپهر

آوانده: هندوانه ناصین: بابا ناصر دا مهدی: دایی مهدی آلابولانس: آمبولانس مکواک:(به فتح میم و به فتح الف )مهد کودک موس (به کسر میم و به فتح واو):مهروش جثقلی:جرثقیل تیلی:تریلی تلبد:تولد بسکیت:(به ضم ب) بیسکویت دستر:دلستر همه ( ر ) ها رو ( ی ) تلفظ می کنه اون گیف :والا همگی هر چی تلاش کردیم نفهمیدیم منظورش چیه فقط وقتی ازش یه  سوال می پرسیم و حوصله نداره جواب بده می خنده و میگه اونگیف ...
30 آبان 1390

سفر کیش

روز ٨ دی ماه ١٣٨٩ بود  که  بابا ابی به مناسبت تولد من واسمون ٣ تا بلیط کیش گرفته بود و  چون من خیلی  علاقه به جزیره کیش دارم  این هدیه رو بهم داد که البته شما دو عزیزم هم توش شریک بودین .  .خیلی خوشحال بودم چون چند سال بود که کیش نرفته بودم و اولین باری  بود که با بابا ابی و سپهر عزیزم به کیش سفر می کردم.چهار ،پنج روزی که اونجا بودیم  حسابی خوش گذشت و هم حسابی بابا ابی خسته شد .بعضی جاهای تفریحی رو که به  خاطر اقا سپهر نمی تونستیم بریم .هر جا می رفتیم بابا ابی همش باید دنبال وروجک  بود  که در نره .ماشالله به جونش انقدر دوید که وقتی تو فرودگاه کیش بودی...
28 مهر 1390

اولين هاي اقا سپهر

نشستن:5 ماهگي   چهار دست و پا رفتن: 7 ماه و نيمه گي دندان در اوردن :10 ماهگي (3 فروردين 89) 3تا با هم با كمك  گرفتن از تكيه گاه راه رفتن: 9 ماهگي اولين قدم: دقيقا يك  ساله بود كه اولين قدم را برداشت راه رفتن: اسال و 2 ماهگي اولين كلمه :الو         ...
22 مهر 1390

سفر به چادگان

اواخر شهريور 89 بود كه  همراه با خانواده پدري من (عمو نصير و عمه پروين بابا ناصر اينا  و خاله مهرناز اينا راهي چادگان شديم اونجا خيلي قشنگ وزيبا بود و منظره ها و ويلا  هاي خيلي قشنگ و هواي بسيار عالي و مطبوعي داشت تو اين سفر اقا سپهر حسابي  خوش گذروند و به ما هم حسابي خوش گذشت ...
13 مهر 1390

بازگشت به شیراز

شیراز که امدم رفتم پیش دکتر مینو رباطی که ایشون هم صلاح دونستن که من کمی استراحت داشته باشم .ترم اخر دانشگاه بودم .اصلا فکرشم نمی کردم که تو دانشگاه بگذارم بچه دار بشم ولی خب شد. الهی شکر.   از تهران که امدم روزگارم تغییر کرد اصلا دوست نداشتم از رختخواب بیرون بیام و صبح بشه.چون تا صبح می شه سمفونی زدن من شروع می شد.انقدر استفراغ می کردم که طفلک مادر و بابا و مهدی که مجبور بودن هر روز این صدا ها را تحمل کنن.تقریبا روزی ۷ بار حالم بد می شد.اصلا غذا نمی تونستم بخورم.۵/۴ ماهه بودم که رفتم پیش دکتر رباطی طبق وقتی که داده بود.۵/. کیلو اضافه وزن پیدا کرده بودم. که باعث خوشحالی دکتر شد چون من خودم اضافه وزن داشتم .دکتر می گفت به...
15 مرداد 1390

ماه پنجم

5ماه .نیم گذشت ولی وضعیت من همچنان مثل قبل بود.چند واحدی هم  درس واسم باقی مونده بود که درسم تمام بشه که با بدبختی و کمک اساتید گرام پاس شدند .مامان جونم و خانم خلیلی(مامان عمو رامین)هر ماه به من میگفتن این ماه دیگه تمام می شه و از ماه بعد خوب خوب می شی ولی ماه بعد هم می امد و باز ........توی این مدت یک بار دیگه دکتر رباطی نی نی را چک کرد ولی باز اصرار من واسه سونو کار ساز نبود. اول اسفند 87 بود که بابا ابی مهربون عازم خدمت مقدس سربازی شد و دوره اموزشی بابا افتاد 01تهران . از طرفی خوشحال بودم که پیش مامان و باباش هست و نگرانش نیستم از طرفی هم ناراحت که حالا حالا ها دیگه بابا کمتر می تونه بیاد پیشمون و یا تلفن بزنه موبایل ...
15 مرداد 1390

واما خاطرات بعد از تولد

از الان به بعد ديگه خاطرات بعد از تولد سپهر عزيز را ثبت مي كنم: ده روز اول پعد از زايمان مامان مهري پيشمون موند ولي خب اونم مجبور بود بالاخره برگرده سر خونه و زندگيش و سر كارش. سپهر توي چند روز اول چند با به خاطر زردي كه كرده بود ازش خون گرفتن و خلاصه با همكاري هاي خودش و كمك خدا و مامان مهري سپهر جونم خوب شد .از روز تولد سپهر همه فاميل و دوستان چه اونهايي كه از راه دور بودن با تماس تلفني و اونهايي هم كه شيراز بودن چه توي بيمارستان چه در منزل ما را خيلي مورد لطف و عنايت خودشون قرار دادن و شرمندمون كردن حسابي.   ماه اول زندگي اقا گل گذشت و من كم كم داشتم بچه داري را ياد مي گرفتم     ...
15 مرداد 1390

مشخصات ني ني

سپهر نوزاد ما با وزن 250/3 و قد 52سانتي متر ودور سر 34 سانتي متر به دنيا امد . اين و هم بگم وزنش كه طبيعي شد اخر من تو دو هفته اخر 5 كيلو اضافه وزن پيدا كردم ...
15 مرداد 1390