31 خرداد
روز ٣١ خرداد بود که به خاطر فشردگی برنامه رفت و برگشتمون از عروسی و اتمام امتحانات کلی خوشحال و بی دغدغه ظهر سپهر رو خوابوندم ساعت نزدیک ٥ بود که تلفن زنگ زد و عمه پروینم بود .زنگ زده بود که من و سپهر رو رسما خونشون واسه شام دعوت کنه .اخه عمو سعید با عمو ندیر و عمو نصیر و ارسام(پسر عمو ندیر)و علی (پسر عمه پروین) رفته بودن باغ عمو ندیر . من که اصلا حال رانندگی نداشتم از دایی مهدی خواهش کردم که ما رو ببره و بیاره. حدود ساعت ١٠ بود اگه اشتباه نکنم که عمو سعید زنگ زد و گفت که دارن ایکس باکس بازی می کنن و کلی بهشون داره خوش میگذره و گفت که فردا حتما منتظره که بریم باغ . حدودا یه ربع بعد مامان جونم از خونش زنگ ز...
نویسنده :
مادر مهروش
1:18